دیشب به خوابه عمیقی فرو رفته بودم . خیلی عمیق بود

فکر کنم تو این 6-7ماه دومین بار بود که خوابی راجع به علی دیدم

خیلی خوابه عجیبی بود .. مامانش زن برادراش .. همش دعوا داشتن..مامانشو یه آدمه بد جنس دیدم

تو خوابم شوکه شده بودم

خیره ایشاا.. خیره

ولی از خواب که بیدار شدم 

یه لحظه احساس کردم زمان برگشته عقب .. یه لحظه حس کردم دیگه علی نیست خونوادش نیستن

چه حسه خوبی بودا : )))

تا چند ساعت طول کشید تا به خودم بیام

ولی حالم بهتره

امتحانامم شروع شده .. ایشاا.. که امتحانای همتون خوب باشه برای منم همینطور

ایکاش زمان ثابت میشد .. خیلی ثانیه ها زود میگذره خیلی


+ اون همدمه روزهای تنهایی من رو که گفته بودم..یادتونه؟؟ چند  درصد از خوبیه حالم به خاطره اونه

اونی که خودش خاصه .. من رو هم خاص کرد .هه!