من جزو افرادی هستم که درصد زیادی از کودکیمو واضح به یاد دارم .

حتی این که چه زمانی به چی فکر میکردم .

مثلا یادمه کوچولو بودم و انتهای دسته زنجیر زنی منم زنجیر میزدم و به خودم میگفتم خوبه حالا موهام کوتاهه و کَسی فکر نمیکنه من دخترم .

و میگفتم بزرگ بشم دیگه نمیتونم زنجیر بزنم .

حالا میگم آخه فسقلی تو اصلا موهاتم اگر بلند بود کَسی چیزی نمیتونست بهت بگه با یک وجب قد و بالا 😁

یادش بخیر تو محرم تعزیه میرفتیم ، بچه ها از شیر خدا میترسیدن ولی من هیچ وقت نترسیدم ...

بوی اسفند دودی که مامان بزرگم برای دسته درست میکرد یادمه ...

روضه ها و هیئت هایی که با مامانم میرفتم ...

نذری ها .. شام غریبان .. شمع روشن کردن ها ..

این شعره هست میگه : من از کودکی عاشقت بوده ام ، قبولم نما گرچه آلوده ام .

یا این یکی : رفاقت ما با هم به روزهای بچگیم برمیگرده ، برا رفیقش همه کاری کرده ، همون که مَرده ..

اینا میاد تو ذهنم و میگم یا امام حسین من که از بچگی با شما بزرگ شدم ، یعنی اینقدر بَدَم که نباید حاجت هامو بگیرم ؟ بعد یاد مصیبت عاشورا و سختی های بعد از واقعه عاشورا میفتم و خجالت میکشم چرا خواسته های دنیایی دارم .

اصلا دیگه مردد میشم که چیزی بخوام یا نخوام 😄

این روز ها و شب های محرم فکر کنم برای فرج بیشتر دعا کنیم بهتر باشه ، و برای همدیگه دعا کنیم .

مراقب سلامتیتون هم باشید تو این شرایط کرونایی .

نمیدونم چند سال عمر میکنم ولی حتما یک روزی تو هفتاد سالگی میشینم میگم من دوران جوانیمو خیلی واضح یادمه و در مورد این پست وبلاگم و حالمو و کرونا صحبت میکنم 😁

در پناه خدا باشید ... 

السلام علیک یا اباعبدالله ...

دوشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۰

۷ محرم ۱۴۴۳